علم از منظر شهید مطهری
دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۱۹ ب.ظ
علم موضوعی است که انسان از بدو تولد با فعال شدن مدرکات حسی خود آن را
تجربه کرده و به لذت شیرین دانستن نایل می آید اما با این گستره علوم گاهی
دچار سردرگمی و ابهاماتی در علم آموزی و نوع علمی که باید آموخت می شود و
فراموش می کند که این علم ابزاری است برای سعادت وگاه خود آن را به عنوان
هدف خویش قرار داده وسعی می کند با همان بال پرواز نماید غافل از اینکه یک
بال به تنهایی برای پرواز و نیل به هدف کافی نیست.
اسلام اهمیت فوق العاده ای برای علم قایل شده و آن را فریضه نامیده است و همه قیود را از پای این فریضه باز کرده است لذا محدودیت برای آن قایل نشده است بر خلاف برخی دیگر از واجبات که مقید به زمان و مکان و... هستند.بنا بر آنچه در روایات آمده است فریضه علم جنسیت، مکان، زمان،و حتی کیش و آیین نمی شناسد.از این مطلب که بگذریم هر علمی که به حال جامعه مسلمین سودمند باشد مصداق فریضه و واجب کفایی است و از این حیث هم نمی توان قید محدودیتی به پای علم زد و علوم را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نمود.
بعد از آشنایی با علم و وجوب علم آموزی و دانستن علم مورد نظر اسلام باید بدانیم کسب این علم به تنهایی کافی نیست و باکسب ایمان می توان علم را از آفات حفظ نمود و از سوی دیگر با علم می توان کسب ایمان نمود و همین طور با کمک عقل می توان بر گنجینه علوم خویش افزود.لذا علم بدون ایمان و ایمان بدون علم کافی نبوده و همین طور علم بدون تعقل هم بدون پشتوانه است.
بینش وسیع و گسترده انسان درباره جهان ، محصول کوشش جمعی بشر است که در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است این بینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص در آمده نام " علم " یافته است علم به معنی اعم یعنی مجموع تفکرات بشری درباره جهان که شامل فلسفه هم میشود محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی یافته است.
همچنین پس از تعریف ایمان چنین نتیجه گرفته اند که: تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر که ملاک " انسانیت " او است و انسانیت وابسته به آن است ، علم و ایمان است.
از طرفی اسلام تمام موانع و قیود برای علم آموزی را از سر راه طالب علم برداشته است شهید با ذکر چهار حدیث این قیود و رفع آن ها را اینگونه بیان می نمایند:
1-«طلب العلم فریضه علی کل مسلم» میفرماید جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است ، هیچ استثنائی ندارد ، حتی از لحاظ زن و مرد هم استثنائی ندارد ، چون مسلم یعنی مسلمان ، خواه مرد باشد و خواه زن ، به علاوه اینکه در بعضی از نقلهای کتب شیعه که در " بحار الانوار " نقل میکند ، کلمه « و مسلمه » هم تصریح و اضافه شده. این حدیث میفرماید فریضه علم یک فریضه عمومی است ، اختصاص به طبقهای یا صنفی یا جنسی ندارد . ممکن است یک چیز مثلا بر جوانان فرض باشد نه بر پیران ، بر حاکم فرض باشد و نه بر رعیت ، یا بر رعیت فرض باشد نه بر حاکم ، وظیفه مرد باشد نه وظیفه زن ، مانند جهاد و نماز جمعه که فقط بر مردان فرض است ، بر زنان فرض نیست ، اما این فریضه که نامش فریضه علم است بر هر مسلمانی فرض است و هیچگونه اختصاصی ندارد .
2-«اطلبوا العلم من المهد الی اللحد». ممکن است فریضه و تکلیفی از لحاظ زمان محدودیت داشته باشد و نشود در هر زمانی به او پرداخت . مثلا روزههای واجب وقت و زمانش معین است و آن ماه مبارک رمضان است ، و حتی نماز از لحاظ ساعت شبانه روز وقت معینی دارد و فقط در ساعات معین بایدانجام گیرد . حج واجب است اما در همه وقت نمیشود آن را بجا آورد ، موسم معین دارد و آن ماه ذی الحجه است ، ولی فریضه علم محدود به هیچ وقت ، هیچ زمان و هیچ سن و سال نیست و اگر وقت روزه ، ماه رمضان و وقت حج ، ماه ذی الحجه و وقت نماز ظهر مثلا از ظهر تا نزدیک غروب است ، وقت تحصیل علم از گهواره تا گور است .
3-«اطلبواالعلم و لو بالصین». یعنی علم را جستجو و تحصیل کنید و به دست آوردید ولو در چین ، ولواینکه مستلزم این باشد که به دورترین نقاط جهان مانند چین سفر کنید . ظاهرا علت اینکه نام چین برده شده اینست که در آنروز از چین به عنوان دورترین نقاط جهان که مردم آنروزمیتوانستند به آنجاها بروند نام برده میشده ، و یا علت اینست که در آن زمان چین به عنوان یک مهد علمی و صنعتی معروف بوده است .
این حدیث میگوید تحصیل علم ، جا و مکان معین ندارد. ممکن است یک تکلیف و فریضه از لحاظ جا و مکان محدودیت داشته باشد ، نشود آن را درهمه جا انجام داد ، مثلا اعمال حج از لحاظ محل و مکان هم مقید و محدود است . مسلمانان حتما باید اعمال حج را در مکه ، در همان سرزمینی که توحید و اسلام از آنجا طلوع کرد و به سایرجهانیان رسید ، در اطراف خانهای که به دست ابراهیم و فرزند پاک نهادش بنا شد انجام یابد .
مسلمانان نمیتوانند با هم توافق کنند و نقطه دیگری را برای اعمال حج انتخاب کنند . پس این تکلیف از این نظر محدودیت دارد ، اما در انجام فریضه علم هیچ نقطه معین در نظر گرفته نشده ، هر جا که علم هست آنجا جای تحصیل و به دست آوردن است ، میخواهد مکه باشد یا مدینه ، مصر باشد یا شام یا عراق ، یا دورترین نقاط جهان ، میخواهد در مشرق باشد یا مغرب .
4-جملهای از رسول اکرم ( ص ) روایت شده به این عبارت : «الحکمة ضاله المؤمن یأخذها اینما وجدها»،یا به این تعبیر : « کلمة الحکمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها »یعنی حکمت گمشده مؤمن است ، و هر کس که چیزی گم کرده آن را در هر نقطه که پیدا کند معطل نمیشود و برمیدارد . در فرا گرفتن علم ، یگانه شرط اینست که آن علم درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد ، شما به آن کسی که علم و حکمت را از او فرا میگیرید کار نداشته باشید. این احادیث ، قید و محدودیت را درباب علم از لحاظ صرف ارتباط ، یعنی از لحاظ کسانی که یک نفر مسلمان علم خود را از آنها فرا میگیرد برداشته است . زیرا ممکن است یک وظیفهای از این نظر محدود باشد . مثلا نماز جماعت را باید به یک نفر اقتداء کرد ، اما شرط دارد ، شرطش این است که مسلمان باشد ، مؤمن باشد ، عادل باشد . اما در تعلیم و تعلم هیچیک از این شرطها منظور نشده.
تفکر بدون تعلیم وتعلم امکان پذیر نیست.مایه اصلی تفکر تعلیم و تعلم است و اینکه در اسلام دارد که تفکر عبادت است،غیر از این است که تعلم عبادت است.و آن چه در باب تفکر داریم بیشتر است از آن چه که در باب تعلم داریم.مثلاافضل العباده التفکر یا:لاعباده کالتفکر...
استاد شهید در مورد لزوم توام بودن عقل و علم می فرمایند:عقل یک حالت غریزی و طبیعی دارد که هر کسی دارد ولی،علم عقل را تربیت می کند؛عقل باید با علم پرورش پیدا کند.در نهج البلاغه و هم در حدیث از عقل و علم اینگونه تعبیر شده که گاهی به علم گفته اند«عقل مسموع» و به عقل گفته اند«علم مطبوع»؛یعنی به عقل،علم اطلاق شده و به علم،عقل،با این تفاوت که یکی را گفته اند«مطبوع»یعنی فطری و دیگری را«مسموع»یعنی اکتسابی.و روی این نکته خیلی تاکید شده است که عقل مسموع و علم سمعی و اکتسابی آن وقت مفید است که علم و عقل مطبوع و آن علم فطری به کار بیفتد؛یعنی انسان هایی که فقط گیرنده هستند مثل یک انبار می باشند و این انسان ها شدیدا در روایات تخطئه شده اند...علم مسموع اگر به مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛یعنی انسان آن چه را که از بیرون می گیرد باید با آن نیروی باطنی،با آن خمیر مایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب در آید.
پس جناب استاد یک رابطه تلازمی بین علم و عقل قایلند که در واقع علم،ماده اولیه برای تولید علم جدید توسط عقل را برای او فراهم می کند پس اول باید انسان عالم باشد،مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل نماید.
علم و ایمان:
استاد شهید نا کارآمدی علم به تنهایی را چنین بیان می کنند:« امروز غالبا دریافته اند که سیانتیسم ( علم گرائی محض ) و تربیت علمی خالص ، از ساختن انسان تمام ناتوان است ، تربیت علمی خالص ، نیمه انسان میسازد نه انسان تمام (محصول این تربیت ، ماده خام انسان است نه انسان ساخته شده)،انسان توانا و قدرتمند میسازد نه انسان با فضیلت، انسان تک ساحتی میسازد نه انسان چند ساحتی امروز همه دریافتهاند که عصر علم محض به پایان رسیده است و یک خلاء آرمانی جامعه ها را تهدید میکند»
جناب استاد علم و ایمان را جدا ناشدنی می دانند ایشان می فرمایند:« خیال مى کردند که علم کافى است ؛ اگر ما عدالت و اخلاق را بشناسیم و به آنها عالم باشیم کافى است براى اینکه اخلاقى و عادل باشیم . ولى عمل نشان داد که اگر علم منفک از ایمان بشود، نه تنها براى اخلاق و عدالت مفید نیست بلکه مضر هم هست . مصداق قول سنایى مى شود که چون دزدى با چراغ آید، گزیده تر برد کالا. »
همچنین در کتاب ده گفتار چنین آورده اند: شکی نیست که علم به تنهائی ضامن سعادت جامعه نیست . جامعه ، دین و ایمان لازم دارد ، همانطوری که ایمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفید نیست بلکه و بال است.«قطع ظهری اثنان عالم متهتک و جاهل متنسک»اسلام نه عالم بیدین میخواهد نه جاهل دیندار.
همچنیین در مورد عدم جانشینی علم و دین به جای یکدیگر این گونه فرموده اند:« تجربه های تاریخی نشان داده است که جدائی علم و ایمان خسارت های غیر قابل جبران به بارآورده است، ایمان را در پرتو علم باید شناخت؛ ایمان در روشنائی علم از خرافات دور میماند با دور افتادن علم از ایمان ، ایمان به جمود و تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جائی نبردن تبدیل میشود آنجا که علم و معرفت نیست ، ایمان مؤمنان نادان وسیله ای میشود در دست منافقان زیرک که نمونه اش را در خوارج صدر اسلام و در دوره های بعد به اشکال مختلف دیده و میبینیم »
« آنجا که ایمان بوده و علم نبوده است مساعی بشر دوستانه افراد صرف اموری شده که نتیجه زیاد و احیانا نتیجه خوب به بار نیاورده است و گاهی منشا تعصب ها و جمودها و احیانا کشمکش های زیانبار شده است.»
آنجا که علم بوده و جای ایمان خالی مانده است مانند برخی جوامع عصر حاضر ، تمام قدرت علمی صرف خودخواهیها و خودپرستیها ، افزون طلبیها ، برتری طلبیها ، استثمارها ، استعبادها ، نیرنگها و نیرنگ بازیها شده است.
حاصل اینکه زمان آن است که جامعه اسلامی هویت خویش را باز یابد و به این دعوت احیاگر علم آموزی پاسخ مثبت دهد و مرز میان دانش ها را برداشته و در آموختن علومی که به حال او سودمند است کوتاهی نورزد و درکنار علم از مشعل راهنمای ایمان برای تشخیص حق از باطل و گریز از راهزنان راه دانش بهره گیرد.
اسلام اهمیت فوق العاده ای برای علم قایل شده و آن را فریضه نامیده است و همه قیود را از پای این فریضه باز کرده است لذا محدودیت برای آن قایل نشده است بر خلاف برخی دیگر از واجبات که مقید به زمان و مکان و... هستند.بنا بر آنچه در روایات آمده است فریضه علم جنسیت، مکان، زمان،و حتی کیش و آیین نمی شناسد.از این مطلب که بگذریم هر علمی که به حال جامعه مسلمین سودمند باشد مصداق فریضه و واجب کفایی است و از این حیث هم نمی توان قید محدودیتی به پای علم زد و علوم را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نمود.
بعد از آشنایی با علم و وجوب علم آموزی و دانستن علم مورد نظر اسلام باید بدانیم کسب این علم به تنهایی کافی نیست و باکسب ایمان می توان علم را از آفات حفظ نمود و از سوی دیگر با علم می توان کسب ایمان نمود و همین طور با کمک عقل می توان بر گنجینه علوم خویش افزود.لذا علم بدون ایمان و ایمان بدون علم کافی نبوده و همین طور علم بدون تعقل هم بدون پشتوانه است.
چیستی علم:
بینش وسیع و گسترده انسان درباره جهان ، محصول کوشش جمعی بشر است که در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است این بینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص در آمده نام " علم " یافته است علم به معنی اعم یعنی مجموع تفکرات بشری درباره جهان که شامل فلسفه هم میشود محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی یافته است.
همچنین پس از تعریف ایمان چنین نتیجه گرفته اند که: تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر که ملاک " انسانیت " او است و انسانیت وابسته به آن است ، علم و ایمان است.
توصیه به علم در اسلام :
از طرفی اسلام تمام موانع و قیود برای علم آموزی را از سر راه طالب علم برداشته است شهید با ذکر چهار حدیث این قیود و رفع آن ها را اینگونه بیان می نمایند:
1-«طلب العلم فریضه علی کل مسلم» میفرماید جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است ، هیچ استثنائی ندارد ، حتی از لحاظ زن و مرد هم استثنائی ندارد ، چون مسلم یعنی مسلمان ، خواه مرد باشد و خواه زن ، به علاوه اینکه در بعضی از نقلهای کتب شیعه که در " بحار الانوار " نقل میکند ، کلمه « و مسلمه » هم تصریح و اضافه شده. این حدیث میفرماید فریضه علم یک فریضه عمومی است ، اختصاص به طبقهای یا صنفی یا جنسی ندارد . ممکن است یک چیز مثلا بر جوانان فرض باشد نه بر پیران ، بر حاکم فرض باشد و نه بر رعیت ، یا بر رعیت فرض باشد نه بر حاکم ، وظیفه مرد باشد نه وظیفه زن ، مانند جهاد و نماز جمعه که فقط بر مردان فرض است ، بر زنان فرض نیست ، اما این فریضه که نامش فریضه علم است بر هر مسلمانی فرض است و هیچگونه اختصاصی ندارد .
2-«اطلبوا العلم من المهد الی اللحد». ممکن است فریضه و تکلیفی از لحاظ زمان محدودیت داشته باشد و نشود در هر زمانی به او پرداخت . مثلا روزههای واجب وقت و زمانش معین است و آن ماه مبارک رمضان است ، و حتی نماز از لحاظ ساعت شبانه روز وقت معینی دارد و فقط در ساعات معین بایدانجام گیرد . حج واجب است اما در همه وقت نمیشود آن را بجا آورد ، موسم معین دارد و آن ماه ذی الحجه است ، ولی فریضه علم محدود به هیچ وقت ، هیچ زمان و هیچ سن و سال نیست و اگر وقت روزه ، ماه رمضان و وقت حج ، ماه ذی الحجه و وقت نماز ظهر مثلا از ظهر تا نزدیک غروب است ، وقت تحصیل علم از گهواره تا گور است .
3-«اطلبواالعلم و لو بالصین». یعنی علم را جستجو و تحصیل کنید و به دست آوردید ولو در چین ، ولواینکه مستلزم این باشد که به دورترین نقاط جهان مانند چین سفر کنید . ظاهرا علت اینکه نام چین برده شده اینست که در آنروز از چین به عنوان دورترین نقاط جهان که مردم آنروزمیتوانستند به آنجاها بروند نام برده میشده ، و یا علت اینست که در آن زمان چین به عنوان یک مهد علمی و صنعتی معروف بوده است .
این حدیث میگوید تحصیل علم ، جا و مکان معین ندارد. ممکن است یک تکلیف و فریضه از لحاظ جا و مکان محدودیت داشته باشد ، نشود آن را درهمه جا انجام داد ، مثلا اعمال حج از لحاظ محل و مکان هم مقید و محدود است . مسلمانان حتما باید اعمال حج را در مکه ، در همان سرزمینی که توحید و اسلام از آنجا طلوع کرد و به سایرجهانیان رسید ، در اطراف خانهای که به دست ابراهیم و فرزند پاک نهادش بنا شد انجام یابد .
مسلمانان نمیتوانند با هم توافق کنند و نقطه دیگری را برای اعمال حج انتخاب کنند . پس این تکلیف از این نظر محدودیت دارد ، اما در انجام فریضه علم هیچ نقطه معین در نظر گرفته نشده ، هر جا که علم هست آنجا جای تحصیل و به دست آوردن است ، میخواهد مکه باشد یا مدینه ، مصر باشد یا شام یا عراق ، یا دورترین نقاط جهان ، میخواهد در مشرق باشد یا مغرب .
4-جملهای از رسول اکرم ( ص ) روایت شده به این عبارت : «الحکمة ضاله المؤمن یأخذها اینما وجدها»،یا به این تعبیر : « کلمة الحکمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها »یعنی حکمت گمشده مؤمن است ، و هر کس که چیزی گم کرده آن را در هر نقطه که پیدا کند معطل نمیشود و برمیدارد . در فرا گرفتن علم ، یگانه شرط اینست که آن علم درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد ، شما به آن کسی که علم و حکمت را از او فرا میگیرید کار نداشته باشید. این احادیث ، قید و محدودیت را درباب علم از لحاظ صرف ارتباط ، یعنی از لحاظ کسانی که یک نفر مسلمان علم خود را از آنها فرا میگیرد برداشته است . زیرا ممکن است یک وظیفهای از این نظر محدود باشد . مثلا نماز جماعت را باید به یک نفر اقتداء کرد ، اما شرط دارد ، شرطش این است که مسلمان باشد ، مؤمن باشد ، عادل باشد . اما در تعلیم و تعلم هیچیک از این شرطها منظور نشده.
تفکر بدون تعلیم وتعلم امکان پذیر نیست.مایه اصلی تفکر تعلیم و تعلم است و اینکه در اسلام دارد که تفکر عبادت است،غیر از این است که تعلم عبادت است.و آن چه در باب تفکر داریم بیشتر است از آن چه که در باب تعلم داریم.مثلاافضل العباده التفکر یا:لاعباده کالتفکر...
استاد شهید در مورد لزوم توام بودن عقل و علم می فرمایند:عقل یک حالت غریزی و طبیعی دارد که هر کسی دارد ولی،علم عقل را تربیت می کند؛عقل باید با علم پرورش پیدا کند.در نهج البلاغه و هم در حدیث از عقل و علم اینگونه تعبیر شده که گاهی به علم گفته اند«عقل مسموع» و به عقل گفته اند«علم مطبوع»؛یعنی به عقل،علم اطلاق شده و به علم،عقل،با این تفاوت که یکی را گفته اند«مطبوع»یعنی فطری و دیگری را«مسموع»یعنی اکتسابی.و روی این نکته خیلی تاکید شده است که عقل مسموع و علم سمعی و اکتسابی آن وقت مفید است که علم و عقل مطبوع و آن علم فطری به کار بیفتد؛یعنی انسان هایی که فقط گیرنده هستند مثل یک انبار می باشند و این انسان ها شدیدا در روایات تخطئه شده اند...علم مسموع اگر به مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛یعنی انسان آن چه را که از بیرون می گیرد باید با آن نیروی باطنی،با آن خمیر مایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب در آید.
پس جناب استاد یک رابطه تلازمی بین علم و عقل قایلند که در واقع علم،ماده اولیه برای تولید علم جدید توسط عقل را برای او فراهم می کند پس اول باید انسان عالم باشد،مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل نماید.
علم و ایمان:
استاد شهید نا کارآمدی علم به تنهایی را چنین بیان می کنند:« امروز غالبا دریافته اند که سیانتیسم ( علم گرائی محض ) و تربیت علمی خالص ، از ساختن انسان تمام ناتوان است ، تربیت علمی خالص ، نیمه انسان میسازد نه انسان تمام (محصول این تربیت ، ماده خام انسان است نه انسان ساخته شده)،انسان توانا و قدرتمند میسازد نه انسان با فضیلت، انسان تک ساحتی میسازد نه انسان چند ساحتی امروز همه دریافتهاند که عصر علم محض به پایان رسیده است و یک خلاء آرمانی جامعه ها را تهدید میکند»
جناب استاد علم و ایمان را جدا ناشدنی می دانند ایشان می فرمایند:« خیال مى کردند که علم کافى است ؛ اگر ما عدالت و اخلاق را بشناسیم و به آنها عالم باشیم کافى است براى اینکه اخلاقى و عادل باشیم . ولى عمل نشان داد که اگر علم منفک از ایمان بشود، نه تنها براى اخلاق و عدالت مفید نیست بلکه مضر هم هست . مصداق قول سنایى مى شود که چون دزدى با چراغ آید، گزیده تر برد کالا. »
همچنین در کتاب ده گفتار چنین آورده اند: شکی نیست که علم به تنهائی ضامن سعادت جامعه نیست . جامعه ، دین و ایمان لازم دارد ، همانطوری که ایمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفید نیست بلکه و بال است.«قطع ظهری اثنان عالم متهتک و جاهل متنسک»اسلام نه عالم بیدین میخواهد نه جاهل دیندار.
همچنیین در مورد عدم جانشینی علم و دین به جای یکدیگر این گونه فرموده اند:« تجربه های تاریخی نشان داده است که جدائی علم و ایمان خسارت های غیر قابل جبران به بارآورده است، ایمان را در پرتو علم باید شناخت؛ ایمان در روشنائی علم از خرافات دور میماند با دور افتادن علم از ایمان ، ایمان به جمود و تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جائی نبردن تبدیل میشود آنجا که علم و معرفت نیست ، ایمان مؤمنان نادان وسیله ای میشود در دست منافقان زیرک که نمونه اش را در خوارج صدر اسلام و در دوره های بعد به اشکال مختلف دیده و میبینیم »
« آنجا که ایمان بوده و علم نبوده است مساعی بشر دوستانه افراد صرف اموری شده که نتیجه زیاد و احیانا نتیجه خوب به بار نیاورده است و گاهی منشا تعصب ها و جمودها و احیانا کشمکش های زیانبار شده است.»
آنجا که علم بوده و جای ایمان خالی مانده است مانند برخی جوامع عصر حاضر ، تمام قدرت علمی صرف خودخواهیها و خودپرستیها ، افزون طلبیها ، برتری طلبیها ، استثمارها ، استعبادها ، نیرنگها و نیرنگ بازیها شده است.
حاصل اینکه زمان آن است که جامعه اسلامی هویت خویش را باز یابد و به این دعوت احیاگر علم آموزی پاسخ مثبت دهد و مرز میان دانش ها را برداشته و در آموختن علومی که به حال او سودمند است کوتاهی نورزد و درکنار علم از مشعل راهنمای ایمان برای تشخیص حق از باطل و گریز از راهزنان راه دانش بهره گیرد.